میخواستم دعاگوی غریبان جهان باشم

هشت آبان روز نوجوان است و خانه ادبیات نوجوان به همین مناسبت به سراغ یک نویسندهی نوجواندوست رفته و با ایشان به گفتوگو پرداخته است.
خانم سیده زهرا محمدی نویسنده رمان نوجوان وریا است، او روزهایش را با معلمی و نوشتن، در کنار کودکان و نوجوانان میگذراند. گفتگو با او برای ما سرشار از ذوق و لذت بود. امیدوارم شما هم از خواندن این گفتگو لذت ببرید.
_وریا که اکنون در دستان ماست چگونه در ذهن شما پدیدار شد؟!
ماجراش خیلی طولانیه. بخوام کوتاه بگم: قرار بود برای یکی از ارگانهای دولتی یه سررسید کار کنیم با همین موضوع. از چند تا نویسنده خواسته بودند روی پروژه کار کنند. اما در نهایت پروژه به سرانجام نرسید. من همون نوشتههای اولیۀ خودم رو سروسامون دادم و شد وُریا.
_ شخصیت دخترک نوجوان قصهی وریا چگونه شکل گرفت؟!
همۀ آدمهایی که من رو دیدند و میشناسند بعد از خوندن وریا برگشتن و بهم گفتن: اِ اینکه خودتی!
_من خودم برای خرید این کتاب شاید یک سالی میشد که کتاب فروشیهای حضوری و اینترنتی را میگشتم و پیدایش نمیکردم و آخر تابستان امسال بالاخره موفق شدم پیدایش کنم. چرا کتاب وریا، خیلی سخت پیدا میشود؟!
از دست انتشارات آرما و تنبلیهاش
و اما ممنون از مِهرتون به وریا ولی اگه بخوایم منصفانه به قضیه نگاه کنیم، این روزها کلی کتاب خوب داریم؛بهویژه کتابهای درجه یک ترجمه!
_هدفتان از نگارش این قصه چه بود؟!
دلم میخواست یه کتاب توی قفسۀ کتابخونهم داشته باشم که اسم نویسندهش سیدهزهرا محمدی باشه (:و وُریا من رو به این آرزو رسوند.
_در مسیر نگارش و به چاپ رساندن وریا چه مشکلی خیلی بیشتر از همه شما را آزرده خاطر کرد و باعث ناراحتیتان شد؟!
حقیقتاً اینقدر آروم و بیدغدغه وُریا چاپ شد که مثل یه رؤیای قشنگ بود. مثل اینکه من بخوابم و توی انیمۀ whisper of the heart چشمام رو باز کنم و ببینیم دختر قصه بالاخره به رؤیاش دست یافته؛همونقدر لطیف همونقدر رؤیایی!
_چرا نوجوانها مخاطب شما شدند؟! چرا کودک نه؟! چرا بزرگسال نه؟!
چون که هیچکس حواسش به نوجوان نبود؛ دلم خواست دعاگوی غریبان جهان باشم!
_کتاب دیگری هم در دست چاپ یا در حال نگارش برای نوجوانان دارید؟!
بله.پسر پیکسلی! یه رمان عاشقانۀ نوجوانانه.
_چرا اسم کتاب و اسم دوست خیالی دختر نوجوان، وریا شد؟! چرا نام دیگری نه؟!
دنبال یه اسم خاص بودم!یه اسم ویژه و منحصربهفرد که آگاهی و دانایی رو تداعی کنه.
_میشود نوجوانها را برای ما توصیف کنید؟!
رقیق و ماجراجو و در حال تلاش برای طرح نو در انداختن.
_کدام کتابها در نوجوانی برایتان دوستداشتنی بود؟!
نوجوانی من به کتابهای بزرگسال گذشت؛مثل کتابهای جلال احمد و شهید مطهری و شریعتی و… . و اوج نوجوانی هم کتابهای فهیمه رحیمی! خدا میدونه که چه روزهایی کتابهای فهیمه رحیمی دست به دست میچرخید بین دبیرستان دخترونۀ ما و چه اشکهایی نریختیم پای پسر و دختر عاشقپیشۀ کتابهای خانم رحیمی.
من کتابهای نوجوان رو از ۱۸ سالگی شروع به خوندن کردم. انگار بخوام توی نوجوانی خودم رو قاطی بزرگسال کنم رفتم دنبال کتابهای بزرگسال؛ ولی از خودم پرسیدم حیف کتابهای نوجوان و نوجوانی نیست؟ پس دوباره به اصل خودم یعنی نوجوان و کتابهای نوجوانی برگشتم.
_کتابی بود که مشوق شما برای نوشتن کتاب وریا باشد؟!
کتاب نه؛ ولی انیمیشن whisper of the heart مشوق اصلی من برای نوشتن طرح قصهم بود.
_فکر میکنم با خانه ادبیات نوجوان آشنا باشید، خانه ادبیات نوجوان به نظر شما چگونه است؟!
خانۀ ادبیات نوجوان یه کودک نوپا اما توانمند و مستقله. خانم فراهانی رو تحسین میکنم که رؤیاش رو دستتنها عملی کرد.
_اگر باز به عقب برگردید کتاب وریا را مینویسید؟ چرا؟!
چه سؤال سختی. اگه بخوام باهاتون صادق باشم، یه وقتایی پشیمونم یه وقتایی نه! به خیلی از دلایل. یه وقتایی فکر میکنم نکنه اشتباهه فکرام؟! یه وقتایی ایمان دارم که عقیدهم درسته! و هنوز در شک و تردیدم.
_دغدغه نوشتن این داستان از کجا آمد؟ ماجرای خاصی پشت نوشتن این کتاب بود که بخواهید برایمان تعریف کنید؟
بیشتر از یه کَلکَل شکل گرفت. خواستم به یه دختره مغرور و متوهم همه چیزدان ثابت کنم که دختر نوجوان هم میتونه دوست خیالی داشته باشه!
ماجراش خیلی پیچیده است. باید بشینم یه بار سر فرصت قصۀ شکلگیری وریا رو با همۀ جزییاتش بگم.
_در مورد ادبیات نوجوان برای ما بگویید، اوضاع به نظر شما چطور است؟
ادبیات نوجوان خارجی که خیلی خوبه. تألیفی هم توی مسیر رشدیم. انشاءالله هر روز بهتر و بهتر هم میشیم.
_از آنجایی که معلم هم هستید، فکر میکنید نوجوانها چه کمبودهای فرهنگی و آموزشیای دارند که میتوانیم در ادبیات و کتابها برای آنها جبران کنیم؟
بهنظر من تنها کمبود نوجوانها نبود گوش شنواست. نوجوان دنبال گوش شنواست که بدون قضاوت کسی یا کسایی حرفهاش رو فقط بشنوه!