یادداشتی برای تمجید از ناگواریها

امروز در تقویم روز “تعریف و تمجید” نام دارد، یکی دیگر از همان روزهای عجیب و غریبِ تقویم 🙂
به همین مناسبت، ریحانه عارفنژاد یک متن نوشتهاست و در آن از کتاب محبوبش حسابی تعریف و تمجید کردهاست، این شما و تمجیدنامهی ریحانه:
پیدا کردن کتابی جهت تعریف و تمجیدهای فراوان، برای من اصلا کار سختی نبود. از بس که قبلا هم پیش این و آن از ماجراهای ناگوار و همینطور ماجراهای کت رویال تعریف کرده بودم. اگر مخاطب همیشگی خانه ادبیات باشید، احتمالا نام کت رویال عزیز را بارها در استوریهای اینستاگرام ما و مطالب دیگر این خانه دیدهاید. انصافا تعریف و تمجید هم حقش است. اما متاسفانه کمی در حق ماجراهای ناگوار اجحاف شده. من ندیدهام هیچجا آنقدری که شایستهاش است ازش تعریف کنند. البته طبیعی هم هست! خیلیها وقتی جلد اول را باز میکنند، در اولین برخورد از دیدن آنهمه ماجرای ناگوار و بدبختی و فلاکت پشت سر هم در یک کتاب تعجب کرده و فورا آن را میبندند. کاری که خودم اولینبار کردم. چون هرچقدر بیشتر ورق زدم، بیشتر متوجه این شدم که واقعا از من برنمیآید که شبانهروزی برای بودلرهای بینوا غصه بخورم. جلد اول ماجراهای ناگوار همانجا در کمدم ماند و خاک خورد.
مدتها بعد، شاید چندسال بعد، دوباره رفتم سراغش. بزرگتر شده بودم و گفتم شاید اینبار بتوانم وایولت، کلاوس و سانی را در بدشانسیهای پیدرپیشان همراهی کنم.
نمیدانم چه اتفاقی افتاد؛ ولی کشش و جذابیت کتاب اجازه نداد آن را زمین بگذارم. چه برسد که برگردانمش سر جایش. شیوه روایت این داستان، شخصیتپردازی و چاشنی طنز قصهاش باعث شد تا شخصا از طرفدارهای پر و پا قرص این مجموعه بشوم. همان سال در نمایشگاه کتاب، مجموعهی سیزده جلدیام را کامل کردم و با یک برج نسبتا بلند از بدبیاری، از غرفه انتشارات قدیانی آمدم بیرون. مطمئن بودم که قرار است لحظههای خیلی خوشی را با آن کتابها سپری کنم و همینطور هم شد.
در لغتنامه دهخدا کلی مترادف برای بدبختی هست. کلماتی مثل بداقبالی، بیچارگی، نگونبختی، شوربختی، تیرهروزی و کلی چیز دیگر. میشود در ماجراهای ناگوار برای همه این کلمات مصداق و نمونه پیدا کرد. اما فراموش نکنید، این داستان ابدا گریهدار و حالگیر نیست! قرار نیست در هر صفحه روضه بخواند و شما را غمگین کند. ماجراهای ناگوار داستانی است از تلاش، امیدواری و باهم ماندن؛ کاری که این برادر و خواهرها خوب بلدند. لمونی اسنیکت داستان را با مهارت و زیرکانه روایت میکند. طوری که فکر میکنم ماجراهای ناگوار، بیشتر جذابیتش را مدیون راوی خوبش است.
ماجراهای ناگوار حتی شخصیت منفی بینظیری هم دارد! بله! قبلا هیچوقت نشده بود که من جایی از “آدمبده”ی یک کتاب یا فیلم تعریف و تمجید کنم. ولی از همین تریبون میگویم که کنت اولاف، باحالترین آدم بدی است که میشناسم. احتمالا خیلیها بهخاطر بچههای بودلر و مصیبتهایشان هم که شده من را بابت این حرف سرزنش کنند، اما عیبی ندارد. کنت اولاف هنوز هم خیلی باحال است!
پ.ن: متاسفانه با اینکه روز تعریف و تمجید است و قرار نبود از عیب و نقص و ضعفها چیزی بنویسیم، باید به اقتباسهای این کتاب اشاره کنم و بگویم که سریال ماجراهای ناگوار از نظر من اقتباسی درست و حسابی از آب درنیامده. نتوانستم پایش بنشینم. هرچند فیلم سینمایی ماجراهای ناگوار خیلی بهتر است؛ ولی بازهم به خود کتاب نمیرسد.