کتاب فروخته شده پس داده نمیشود، حتی شما دوست عزیز!

میدانستید که با فروش یک تکه طلا یا جواهر، میشود چندین جلد کتاب خرید؛ اما با فروش یک جلد کتاب نمیشود چندین تکه طلا خرید؟! با وجود این واقعیت آشکار، احتمالا همچنان کتابهایی در دنیا وجود دارند که برای صاحبانشان از جواهرات هم باارزشتر هستند. من هم به مناسبت روز جواهر، با جدیت به این مسئله فکر میکردم. به کتابهای عزیزی که مطمئن بودم هرگز با صد چمدان الماس و یاقوت هم عوضشان نمیکنم… البته تا وقتی که به خواهرم نگفته بودم در چه فکری هستم.
خواهر بزرگم بدون ذرهای تامل گفت: “معلومه! اگه کسی بخواد عوض کتابهام به من طلا بده، حتما درجا معامله میکنم! خیلی میارزه.” گفتم: ” حتی اگه همه رمانهای کلاسیک یا بینوایان عتیقهمون رو بخواد؟” خواهرم باز هم بدون تردید گفت: “رمانهای کلاسیک و بینوایان عتیقه که هیچ! نصف کتابهامون رو هم بخواد، با طلا و جواهر عوض میکنم. تو هم همین کار رو بکن.” گفتم: “پس جای خالیشون چی؟! من دلم میگیره اگه ببینم مثلا جین ایر، کنت مونت کریستو یا حتی جودی دمدمیها توی کمد نیستن! تازه، فرض بر اینه که ما با پولی که میگیریم دیگه اصلا نمیتونیم اون کتابها رو بخریم.” خواهرم که انگار کلا هیچ شکی در درستی این معامله نداشت گفت: “نگران نباش! با فروش طلاها هرچی خواستیم میخریم و جای خالی کتابها زود پر میشه! ولی نکنه تو معامله نمیکنی؟”
دستم را زیر چانهام گذاشتم و فکر کردم. به چمدانهایی پر از طلا و الماسهای واقعی فکر کردم که کسی دو دستی تحویلم میدهد و در عوض، کتابهایم را برمیدارد. با خودش مجموعه «رمانهایی که باید خواند» انتشارات پیدایش را میبرد که یعنی همه کتابهای لیزا گراف همراهش میروند، ممکن است «ماجراهای ناگوار» و «کت رویال» و «هری پاتر» را هم بخواهد، از آن بدتر، شاید یک چمدان زمرد هم برای گرفتن مجموعه رنگارنگ رمانهای کلاسیکهای نشر نی پرداخت کند. در آن صورت من میلیاردها پول دارم که میتوانم با آن هرچه که دلم میخواهد را بخرم! از انواع و اقسام بازیهای رومیزی و ویدیویی گرفته تا موبایل و کامپیوتر جدید! همه وسایلم میتوانند به راحتی، تبدیل به بهترین و جدیدترین نوع موجود شوند. ولی توی تصورات رویاییام از داشتن آن همه پول، همچنان جای خیلی چیزها خالی بود. جای پینوکیو، جای سارا کورو، بچههای راهآهن، هایدی، آنه شرلی، حتی جای شرلوک هلمز و پوآرو و کلی شخصیتهای دیگر که اگر بخواهم از همه آنها نام ببرم چندین ساعت طول میکشد.
خواهرم اضافه کرد: “یک چیز دیگه! اون کتابها رو قبلا هم خوندی! بعضیها رو چندبار. برای همین دیگه میتونی با چنین قیمتی بفروشیشون.” وسوسهکننده بود. کلی پول در ازای چند جلد کتاب که درواقع یک مشت کاغذ و کلمه هستند. ولی… کتابها که فقط یک مشت کاغذ و کلمه نیستند؛ هستند؟ کدام جواهری بلد است قصههای درجه یک تعریف کند؟ انگشترها و النگوهای طلا می توانند برایمان دنیایی به شیرینی دنیای کتابها بسازند؟ این قضیه ارتباط زیادی با علم بهتر است یا ثروت و از این صحبتها ندارد. موضوع وابستگی ما به کتابهایمان است. بالاخره با آنها کلی وقت گذراندهایم و ساعتها غرق صفحاتشان بودهایم. چه رمان باشند، چه دایرهالمعارف، چه کتابهای تاریخی و چه جغرافیایی! با اینکه واقعا وسوسهکننده است، من هنوز هم مطمئن نیستم که بتوانم چنین معاملهای را انجام دهم!
شما چطور؟ در بخش کامنتها، برایمان بنویسید که نظر شما درمورد چنین معاوضهای چیست. توجه داشته باشید که در این معامله نمیتوانید حتی یکی از کتابهای عزیزتان را نگه دارید! چه کار میکنید؟
حقیقتا سوال سختیه 😅
من بعضی کتابام خیلی برام ارزشمند و عزیز و خاطره انگیزن مثل مجموعه نارنیام.
ولی اگه معامله پر سودی باشه حاضرم با طلا عوضشون کنم و خب میرم جدیدش رو میخرم به علاوه کتابهای دیگه! 😅
معامله خوبی بنظر میاد 😅
حقیقتا تا حالا دوبار این کار و کردم و چیزهای ارزشمندی (دلار و طلا) فروختم و کتاب خریدم،😅😂
وای
شما خیلی جالبید بابا 😍😁
من ترجیح میدم همه کتابایی که اصلا دوسشون ندارم بفروشم طلا بگیرم، حالا با اون پول میشه کتاب جدید خرید یا یه بومی رنگی چیزی.
اگه کتابایی که دوست نداریمو قبول کنن که عالیه 😁👌
من حاضرم فرش زیرپام رو هم بفروشم و کتاب بخرم چه برسه به طلا:))
ولی اصلا حاضر نیستم کتابامو بفروشم و طلا بگیرم انگار یه بخشی از روحم رو درونشون جا گذاشتم و آدم نمیتونه روحش رو بفروشه خببب:)💚.
چه قشنگ گفتین
آدم نمیتونه روحش رو بفروشه 👌