وقتی «عشق» سربلندانه قد علم میکند

بگذارید با یک جملهی ساده شروع کنم: دنیای مونتگومری را دوست دارم! از آنهشرلی گرفته تا قصههای جزیره و از امیلی تا قصرآبی. تجملات ظاهری در کلمات او وجود ندارد و همین باعث میشود تخیلات درون داستان به اوج تجمل و زیبایی برسند. دنیای او طوری در عین سادگی و قابل درک بودن روایت میشود که ما حتی با وجود تفاوت موقعیت جغرافیایی و فرهنگی که با آن داریم، با گوشت و پوست و استخوان درکش میکنیم. برای مثال، ما نمیتوانیم جزیرهی پرنس ادوارد را از نزدیک بازدید کنیم (اگر توانستید، خوشا به سعادتتان!) اما طوری از نیومونِ امیلی، اونلیِ آنه، جزیرهی ولنسی و بارنی و مزرعهای که دختر قصهگو و کینگها در آن زندگی کرده و وقت گذراندهاند میدانیم که بیشتر از خود آنان احساس تعلق به این جزیرهی رویایی داریم.
یکی از زیباییهای پرشکوه جهانی که مونتگومری برای ما خلق کرد این بود: او برای تمام چیزها و کسانی که در این دنیا «وجود» داشتند، نامی گذاشته است. نام گذاشتن بر هر چه که باشد، به آن شخصیت میبخشد. او برای دنیای خود شخصیت قائل بود، از «دریاچهی آبهای درخشان» گرفته تا سگهای چینی که به آن «گاگ» و «میگاگ» میگفتیم. هر کدام از این شخصیتها ماجراهایی دارند. که امکان ندارد از ذکر داستانشان دریغ شده باشد.
نمیتوانم از نقش و شخصیتی که او برای زنان قائل بود راحت بگذرم و چیزی نگویم. در تمام آثار او، او هویتی مستقل برای شخصیتهای مرد و زن دنیای خود آفریده است. اینجا، در دنیای او، زنان خود سرنوشت خود را انتخاب میکنند، میجنگنند و به دست میآورند و وابسته به عامل دیگری جز خودشان نیستند.
جهانی که او دارد برای ماست، برای ما انسانهایی که دوست داریم با خیال زنده بمانیم، دوست داریم زندگی کنیم. برای او امید همیشه هست، وقت شادی، وقت اندوه، وقت مرگ؛ و باید ادامه داد. و عشق که از لابهلای غصه و شوق و سوگ و جشن میروید و سربلندانه قد علم میکند و هیچگاه کنار گذاشته نمیشود. واژه «پایان»ای که وجود ندارد و همین عدم، تحسین برانگیزش کردهاست. میدانید؟ دنیای او را باید بخوانیم تا در دنیای خویش دوام بیاوریم و این قسمتی از موهبت مونتگومری بود: زندگی؛ شگفتیای که مونتگومری برای ما به ارمغان آورد.
نویسنده: نرگس عربخراسانی