طاق بهار

میخواستیم با بهارشروع کنیم؛ کلمات را دانهدانه پیوند بزنیم به روح بهار تا قلب و چشمانتان گره بخورد به جوانهها. ما دیوانههای واژه، کاری فراتر از این نداشتیم.
طاقِ بهار؛ بهار امسال را با همهی بهارهایی که پشت سر گذاشته بودیم متفاوت کرد. جوانههای ما کنار هم جمع شدند. دشتی از جوانه تبدیل شد به شکوفهای که حالا میخوانید؛ که هرگلبرگش راوی یکروز از بهار است؛ بهاری که عاشقانه در انتظار قامت سبزش هستیم؛ همان بهاری که با خودش نور و طراوت میآورد. خواستیم تا با کلماتیکه از دلهایمان میآید؛ طراوت را مهمان قلبهایتان کنیم.
ما نوجوانیم؛ همان جوانههاییکه کمکم سبز و سبزتر میشوند. تصویر بهار در ذهن ما؛ یک شروع است. شروع حقیقی شدن یک رویا، آغاز تلاش در راه هدف، ساختن همان آیندهای که در رویایمان ساختیم، با دویدن در پی آنچه که میخواهیم.
شعرگفتیم؛ روایتهایمان را نوشتیم؛ از آنهاییکه روزی نوجوان بودند و امروز نوجوان دوستاند شنیدیم؛ دیدیم و خواندیم، و طاقِ بهارجوانه زده تا فیالواقع بهار را برایتان به توان هزاران بهار مطلوبتر کند. حکما کلماتی که به روح ما متصلاند میتوانند جوانههای همیشهزنده در مسیر آینده شوند، قرارمان بهار بعدی ـ بهاری کهدرونماناست ـ پای درخت نارنج!