خانه ادبیات نوجوان
0 محصولات نمایش سبد خرید

سبد خرید شما خالی است.

حکایت یک تابستان تالکین‌خوانی با یک طوطی‌سان

اولینِ زنگِ اولین روز سال تحصیلی یازدهم، معلم دینی‌مان سر کلاس آمد و برای شروع پرسید: “کی چندتا کتاب خونده؟” همه‌مان نگاهش کردیم. هیچکس چیزی نگفت. معلم تکرار کرد:” می‌گم کی چندتا کتاب خونده؟”

باز هم کسی حرفی نزد. حتی یکی از همکلاسی‌هایم که همیشه در زنگ‌های تفریح کتاب دستش بود و بعید می‌دانستم تابستانش را بدون کتاب گذرانده باشد.

شاید واقعا هیچ‌کس هیچ کتابی نخوانده بود. نمی‌دانم. از بقیه خبر ندارم. ولی خودم آن تابستان را با “ارباب حلقه‌ها” سپری کرده و هر سه جلدش را خوانده بودم. تازه فقط آن نبود. کتاب‌های دیگری هم خوانده بودم ولی ترجیح دادم حرف نزنم. حتی وقتی معلم سوالش را تکرار کرد باز هم چیزی نگفتم، با اینکه وسوسه شده بودم سکوت را بشکنم و از ارباب حلقه‌ها، فرودو بگینز و سام و گاندولف برایشان بگویم. مطمئن بودم تنهاکسی که در آن کلاس اثر ماندگار تالکین را خوانده منم.

معلم‌مان چند کلمه‌ای در باب کتابخوانی و اهمیت فراوانش صحبت کرد. اینکه واقعا زشت است و خجالت دارد! ما که این‌همه وقت داشتیم، پس چرا سراغ هیچ کتابی نرفتیم؟ گفت نمی‌گوید که در تعطیلات فیلم نبینیم، ولی باید حتما و حتما کتاب هم بخوانیم و از این صحبت‌ها!

من خودم را مخاطب حرف‌هایش نمی‌دانستم چون کلی کتاب خوانده بودم. خودم را سرزنش کردم که مگر آسمان به زمین می‌آمد اگر دستم را بالا می‌بردم و حرف می‌زدم؟ یک‌وقت فکر نکنید معلم‌مان از آن معلم‌های بداخلاق یا بی‌حوصله بود و ازش می‌ترسیدم که ساکت ماندم. نه! اتفاقا خیلی هم باحال بود. همیشه از من می‌خواست سر کلاسش مشارکت کنم و از طرفی من هم همیشه حرف نمی‌زدم.

به هرحال، صحبت‌هایش تمام شد و رفت سر درس دادن. جای اینکه با تمرکز گوش بدهم، پیش خودم ارباب حلقه‌ها و صحنه‌های جذابش را به یاد آوردم. ما این سه جلد ارباب حلقه‌ها را از یک دست‌فروش به قیمت چهارده‌هزار تومان خریده بودیم. این قیمت برایم خیلی بامزه است. چون می‌دانم دیگر هیچ‌جا نمی‌شود ارباب حلقه‌های کامل را به این قیمت خرید، حتی در خواب! آن تابستان صاحب یک طوطی شده بودم! جایی خوانده بودم که باید مرتب با طوطی‌تان صحبت کنید تا صدای صاحبش را بشناسد و با شما آشنا شود. وقتی می‌خواستم ارباب حلقه‌ها بخوانم، طوطی را روی شانه‌ام می‌نشاندم و همانطور که گردو می‌خورد، بلندبلند داستان را برایش می‌خواندم. فکر می‌کنم او هم همراه من از مصاحبت با الف‌ها و دورف‌ها و بقیه حسابی لذت برد. تازه، هنوز هم شخصیت محبوبش راداگاست قهوه‌ای است چون با حیوانات خیلی مهربان بود (نیازی نیست ازش بپرسم، چون مطمئنم!) البته شکی ندارم که آقای تالکین وقتی ارباب حلقه‌ها را می‌نوشت، اصلا فکر نمی‌کرد که روزی یک طوطی روی شانه صاحبش بنشیند و با دقت به ماجراهای فردو بگینز گوش کند. آن هم چه ماجراهای هیجان‌انگیز و بی‌نظیری!

موقع خواندن مرتب برمی‌گشتم و نقشه‌ی اول کتاب را نگاه می‌کردم تا مسیر حرکت فرودو و دوست وفادارش را از روی آن دنبال کنم. قبل‌ترش هیچکدام از فیلم‌های ارباب حلقه‌ها یا هابیت را ندیده بودم که داستان برایم لو نرود، تا به وقتش سراغ کتاب بروم. ارباب حلقه‌ها اولین مواجهه‌ی من با نوشته‌های آقای تالکین بود. همیشه این سه‌جلد قطور را در کتابخانه‌مان می‌دیدم و دوست داشتم روزی سراغشان بروم. خلاصه! چندسال از آن روزی که برایتان گفتم می‌گذرد و هنوز هم برایم سوال است که دقیقا چرا سر کلاس با قیافه‌ای “هیجان‌زده از مطالعه‌ی ارباب حلقه‌ها در تابستان” برای بقیه از سفرم به سرزمین میانه تعریف نکردم.

از اسامی پرشمار و اتفاقات ارباب حلقه‌ها شاید همه‌اش را یادم نمانده باشد، ولی هربار بهش فکر می‌کنم لبخند می‌زنم. آقای تالکین یکی از بهترین تجربه‌های کتابخوانی‌ام را برایم رقم زد. برای آن‌هایی که به دیدن فیلم این سه‌گانه بسنده کرده‌اند از ته قلبم متاسفم و از همین تریبون دعا می‌کنم که روزی کتابش را هم بخوانند و طعمش را به قلم آقای تالکین بچشند، نه از قاب دوربین کارگردان.

 

نویسنده: ریحانه عارف نژاد

0
دیدگاه‌های نوشته

*
*