خانه ادبیات نوجوان
0 محصولات نمایش سبد خرید

سبد خرید شما خالی است.

تولد ۱۴۷ سالگی آقای چینی

امروز درست می‌شود ۱۴۷ سال که آقای جان گریفیث چینی دیده به جهان گشود. حالا برایتان یک خبر خوب دیگر هم دارم! آن هم اینکه قرار است امروز برایتان از ماجرای زندگی آقای جان گریفیث چینی بگویم. خوشحال نشدید؟! البته من را ببخشید، چون آقای جان گریفیث چینی نیست. بلکه آمریکایی است و در سانفرانسیسکو متولد شده. آن کلمه هم چینی نیست و چِینی است. بگذریم. زندگی آقای چینی احتمالا برایتان خیلی جالب باشد! چرا که این آقا، نویسنده “رمان‌های سگی” است و با همان‌ها هم شناخته می‌شود. یعنی “سپید دندان، و آوای وحش؛ همینطور کتابی که شاید مستقیما درمورد یک گرگ نباشد؛ اما اسمش گرگ دریاست. الان دارید با خودتان می‌گویید که این چطور جرئت می‌کند که آثار جاودان جک لندن را به نام جان گریفیث چِینی، یا چینی بزند؟ آقای لندن بی‌نوا اگر زنده بود خودش شکایت می‌کرد. درحالی که درواقع این آقای جان گریفیث چینی، همان جک لندن است.

آقای لندن زندگی واقعا جالبی دارد. او یکی از نویسنده‌هایی بود که از راه نوشتن به ثروت زیادی دست پیدا کرد. ولی از اولش اینطوری نبود. او در خانواده فقیری به دنیا آمد. برای گذراندن زندگی کار سنگینی در یک کارخانه کنسروسازی پیدا کرده بود و مدتی هم به طور غیر قانونی، صدف صید می‌کرد. شاید مهارتی که از راه صید غیر قانونی به دست آورده بود، کمکش کرد تا بتواند به عنوان کارگر به ژاپن برود و شیر دریایی شکار کند. خب. تا اینجا که اصلا به چنین آدمی نمی‌آید که بخواهد شیر دریایی و صدف را ول کند و برود نویسنده بزرگی بشود. حتی وقتی که کارش در ژاپن با مبارزات کارگری و بحران اقتصادی هم‌زمان شد و آقای لندن کارش را از دست داد.

تازه کجایش را دیده‌اید. وقتی آقای جان گریفیث چنی یا همان جک لندن از کار بی‌کار شد، مدتی را به ولگردی گذراند و حتی شب‌ها در خیابان می‌خوابید. همین قضیه باعث شد تا پلیس او را دستگیر کند و به زندان بفرستد! بعد از یک‌ماه آزاد شد و به اوکلند برگشت. تازه آن موقع بود که دبیرستانش را تمام کرد. آقای لندن آرزو داشت برای تحصیل در دانشگاه کالیفرنیا پذیرفته شود و برای این که این اتفاق بیفتد خیلی تلاش کرد. همینطور هم شد. جک لندن در دانشگاه قبول شد. اما چون پولی در بساط نداشت، چاره‌ای برایش نماند غیر از اینکه بعد از یک‌سال دانشگاه را رها کند. تلاش آقای لندن برای پول در آوردن همچنان ادامه پیدا کرد. بعد از صید غیر قانونی صدف و شکار شیر دریایی، کم مانده بود به سرش بزند که برود انواع شیرهای غیر دریایی را هم شکار کند؛ بلکه پول‌دار شود. ولی سراغ کار خیلی متفاوت‌تری رفت! آقای لندن به جای شکار شیر، رفت سراغ شکار طلا! بله! طلا. جک لندن به جویندگان طلای کلوندایک ملحق شد. یعنی یکی از حدودا صدهزارنفری که به دنبال طلا، راهی شمال غرب کانادا شدند. این تجربه‌ی جک لندن در نوشتن آوای وحش تاثیر زیادی داشت. او جایی نوشت: ” در کلوندایک بود که خودم را پیدا کردم.”

 

همان موقع‌ها بود که نوشتن را شروع کرد و داستان‌هایش را به مجلاتی که دنبال داستان‌های جالب می‌گشتند فروخت. البته چند بار هم می‌خواست تا در انتخابات شهرداری موفق شود اما این کار هم به جایی نرسید. سعی داشت که با نوشتن، از انجام کارهای بدنی سخت خلاص شود. در این کار کاملا موفق شد! با فروش داستان یا به قول خودش، فروش مغزش، توانست پول خوبی در بیاورد و از همین راه به شهرت برسد. حقوقش خیلی زود به ۲۵ هزار دلار رسید و او را ثروتمند کرد.

حالا چه اتفاقی افتاد که روی جلد کتاب‌ها به جای جان گریفیث چنی، اسم جک لندن آمد؟ الان برایتان می‌گویم. آقای لندن چندماهه بود که پدرش آن‌ها را ترک کرد و رفت. مادرش هم با مردی به اسم جان لندن ازدواج کرد. طبق روایتی، جک لندن تا سن ۲۱ سالگی نمی‌دانست که جان لندن پدر واقعی‌اش نیست! جک لندن اولین نویسنده آمریکایی موفق از طبقه کارگر و همچنین گران‌قیمت‌ترین و پرخواننده‌ترین نویسنده آمریکا در زمان خودش بود. علت مرگش به طور دقیق مشخص نیست و روایات مختلفی مثل خودکشی یا نارسایی کلیه برای آن گفته‌اند. املاکش جزو دارایی‌های موزه طبیعی و تاریخی کالیفرنیا ثبت شده. همینطور خانه و زمین‌هایی که بعد از ازدواج خریده بود، در “پارک جک لندن” در معرض بازدید مردم قرار دارند. حتی کلبه‌ای که آقای لندن در کلوندایک در آن اقامت داشت هم گوشه میدانی در اوکلند قرار دارد.

 

نویسنده: ریحانه عارف‌نژاد

0
دیدگاه‌های نوشته

*
*