کتابهایی با حال و هوای وبلاگی
کمتر از ده سال پیش بود. روزهایی که شبکههای اجتماعی به گستردگی امروز نبودند و همه آدمهایی که مشتاق نوشتن و ارتباطگیری با دیگران بودند در دنیای وبلاگ مینوشتند. بلاگفا مأمن همهی آدمهای دست به قلم بود و بعد از بسته شدن موقتیاش همه وبلاگنویسها از هم پراکنده شدند. این روزها هم میشود ردپای وبلاگنویسها را در همه فضاهایی که به کاربرن امکان نوشتن میدهند پیدا کرد. یکی در سایت شخصی برای خودش مینویسد، یکی کانال تلگرام دارد و یکی در صفحه اینستاگرامش فعالیت میکند اما اگر از آنها بپرسی خاطره انگیزترین بخش نوشتنت تا به حال کجا بوده احتمالا چند لحظه سکوت کنند و بگویند: روزگار وبلاگنویسی.
امروز «روزجهانی وبلاگنویسی» است، به همین مناسبت دو کتاب با حال و هوای روزهای وبلاگنویسی معرفی کردهایم. کتابهایی که اگر دوران وبلاگ نویسی را به یاد دارید برایتان خاطرهانگیز خواهند بود و اگر آن دوران را به یاد ندارید شما را با روزگار وبلاگنویسی و جهانش آشنا میکند.
معرفی کتاب «مامان را ببخشید» به قلم «زینب سادات مرتضوی»
نامه نوشتن برای عزیزی که هرگز ندیدی میتواند خیلی جذاب باشد. خصوصا اگر تعریف نجابت و دوستداشتنی بودن آن آدم را از رفقایش شنیده باشی. عطیهی ۱۳ ساله در “مامان را ببخشید”، ماموریت مهمی را شروع میکند.
او برای عمو ارمیا نامه مینویسد تا شاید بعد از گذشت این همه سال، پیدایش کند. چرا که همه دارند دنبال او میگردند. عمو ارمیایی که شاعر و نویسنده بود و در نوشتن قلمی فوقالعاده داشت. طوری که همه گروه ۷ نفره عاشق قلم او بودند. عطیه عکسهای عمو ارمیا را بررسی میکند و معتقد است عمو ارمیای وطندوست برای رفتنش از ایران آن هم در بحبوحه جنگ تحمیلی، حتما دلیل درستی داشته و شاید روزی در وبلاگگردی به وبلاگ عطیه بر بخورد و نشانی درستی از خودش بدهد.
اگر دوست دارید شما هم در عملیات جستجوی عمو ارمیایِ صابری در وبلاگ آفرینش شرکت کنید و مانند خوانندگان وبلاگ، شما هم برای عمو ارمیا نامه بنویسید؛ خواندن این کتاب را از دست ندهید.
معرفی کتاب «این وبلاگ واگذار میشود» به قلم «فاطمه فتحعلی»
کتاب را که باز میکنی، فضای عجیب و غریبش تو را درگیر میکند. انگار دستت را میکشد و فرو میبرد در دلِ قصه! حتی گاهی اوقات دلت میخواهد مثل یک وبلاگ واقعی زیر آن کامنت بگذاری یا جواب کامنتهای بقیه را بدهی. گاهی اوقات هم آنقدر در داستان فرو میروی که فکر میکنی این جریان وبلاگ جزو حواشی قصه است و به آن کمتوجه میشوی.
اما از قصه بگویم و دلتان را برای خواندنش بیشتر مشتاق کنم. در این وبلاگ یا شاید بهتر است بگویم درون این کلمات، داستانی عاشقانه نهفته است. داستانی که با یک کلید آغاز میشود و درب وبلاگ را میگشاید و با ماجراهای صاحبِ کلید و خودِ کلید و امانتدارِ کلید ادامه پیدا میکند!
کلیدی که قبل از آمدنش ماجرایی عاشقانه را رقم زده است یا شاید هم پس از آمدنش.
این وبلاگ واگذار میشود بیشتر از اینکه داستان واگذاری یک وبلاگ باشد، داستان آدم هاست!
فرهاد حسنزاده در این کتاب مثل همیشه پنجرهی زندگی تکتک آدمها را گشوده و از آن سوی پنجره روایتگرِ قصهها شده است!
اینجا شاید واگذاری وبلاگ موضوع مطرحی نباشد اما واگذاری کلید قطعا شما را درگیر خواهد کرد. حتی گاهی اشک از چشمانتان جاری میکند و گاهی لبخند به چشمانتان خواهد بخشید. اینجا در وبلاگ درنا، کلمات عاشقتر از آنی هستند که گمان میکنید؛کلمات عاشق، عاشقانه کنار هم چیده شدهاند و قلب خواننده را به حیاتی دوباره مجاب میکنند!
در این وبلاگ واگذار میشود، آدمها تازه متوجه ارزش خاطرات میشوند و میفهمند جمع کردن این خاطرات درون یک دفترچه یا چندین دفترچه و آلبوم و… کار بیهودهای نیست. البته شاید گاهی اوقات نیز غم نهفته در این قصه ما موجودات جمعکنندهی خاطرات را به پرتگاهی ببرد که دیگر دلتان نخواهد سراغ آن دفترچههای خاطره بروید. اما قطعا پس از این داستان دوباره به سراغش خواهید رفت و حتی بیش از پیش دوستش خواهید داشت! این کتاب یا بهتر است بگویم این وبلاگ با صدای پرندگان مختلف، بوی باروت، صدای تیر، نوای بر هم خوردن کلیدها و عطر کتاب، منتظر چشمان و قلب شماست!